الیناالینا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

اون که از گل بهتره.............

مامانی از لحظه های بوجود اومدنم بگو(9ماه انتظار)

به نام خدایی که الینا روبه من وبابا احسان هدیه داد                   بعداز یه سال وچند ماه من وبابایی تصمیم گرفتیم که  نینی دار شیم  مامانی  تو این یه ماهی  که باید مشخص میشد نینی  تو شکمش یا نه  خیلی اذیت شد هرهفته  چک میکرد که نینی دار شده یانه با بابایی  رفتیم آزمایش خون بدم که  مطمئن شم جواب رو که گرفتیم  خیلی خیلی خوشحال شدیم وبرای خاله سمیه وعمو افشین که خونمون مهمون بودن از شیرینی گردویی هایی که خاله سمیه دوست داشت خریدیم ومامانی فوری فوری زنگ زد به دائی علی ومامانجون وهمه رواز ورودت باخبرکرد  عصر هم براباباجون ومامانی (بابا)شیرینی...
29 آبان 1390

قراربادوستان نینی سایت(21 آبان 90)

ساعت 3 من وتو رفتیم که دوستامون روبرای اولین بار ببینیم که به تو خیلی خیلی خوش گذشت وحسابی با چیستا گلی وآرادجون بازی کردی  و همش میگی مامانی بریم چیسبا این عکس الیناو دوستای نینی سایتی    اینم عکس من ودوست گلم چیستا خانوم بعدم ساعت 5.30 بابایی اومد دنبالمون ورفتیم خونه باباجونی ...
29 آبان 1390

الینای باهوش من

قربونت بشم من با بابایی رفتیم بازار که برات بازی هوش بخریم ولی آقای فروشنده میگفت از این بازیها براش نخرید سخته براش نمیتونه استفاده کنه بهش فشار میاد این بازی برای بچه های3تا6 سالست اما ماکه به باهوش بودنت شک نداشتیم به حرف آقای فروشنده گوش ندادیم وبرات خریدیمش ورفتیم خونه باباجون اینا وقتی عمو حسام یک بار برات توضیح دادسریع گرفتی که چی میگه وخودت نشستی تنهایی وهمشو کامل کردی قربون دختر باهوش وبااستعدادخودم برم من و بابایی وکل اعضای خانواده بهت افتخار میکنیم هستی من الان دوسالو4 ماه داری وهمه ی رنگهارو بلدی  وبیشتر حیوانات رو میشناسی و تقریبا همه ی میوهارو بلدی ...
29 آبان 1390

عکسای پرنسس من

 این لباس خوشگل که باهاش مثل عروسکهای ناز نای شدی رو مامانی (بابا)برات خریده  اینم کاردست مامانجونه(ماما)که خودش برات دوخته          این لباس عروسکی رومامانی (بابا)ازمالزی برات خریده این عروسکم هدیه مامانیه(بابا)به الی گلی من   ...
23 آبان 1390

عکسای هستی من

یه مدت بود از این میمونه پرده خیلی خوشت میومد وهمیشه وصلش میکردی به کمرت وباهاش راه میرفتی دراز میکشیدی خلاصه اینکه همه جاباهات بود من وبابایی عاشق این خندیدنت بودیم وهستیم همه ی امیدو زندگی من وبابایی تویی همیشه بخند تا ماهم ازدیدن خنده هات لذت ببریم و خوشحال بشیم    وقتی این لباسو میپوشیدی مثل فرشته ها میشدی    این لباسم خاله سمیه برات خرید  ووووووووووای قربونت بشم خوشگل من  این لباس خوشگله رقص باله رو مامانی (بابا)خوش سلیقه برات خریده  الینا ی من راننده شده اسفند88 اینجاتوبغل زن عموبابایی هستی ورفتیم عروسیه دخترعموبابایی اینم  کار مامان ب...
3 آبان 1390

دوستت داریم

قربونت بشم زندگی من مامانی وبابایی  و.... خیلی دوستت دارن باباجون ومامانی اگه یه روز نبریمت سریع زنگ میزنن و میگن چرادخترمون رو نیووردین دلمون براش تنگ شده خاله ریحانه و باباجون ومامانی وداداشای مامانی مدام زنگ میزنن ومیگن میخوام باالی صحبت کنم دلمون براش تنگ شده بعدمیزنن رو صداپخش کن البته توفقط دوست داری باخاله ریحانت حرف بزنی پس بقیه گوش میدن ومیگی  سنام خوبی چطوویی میسی خوبم دوست دارم دلم تگ شده عمورسام هم خیلی خیلی دلش برات تنگ شده ومیگه تنهاکسی که دلم براش تنگ شده الیناست  باباجونت یه بار به جای اینکه بگه عمو حسام اومدالینا اشتباهی گفت عمورسام اومده توهم سریع اومدی دم دروباخوشحالی گفتی ا عمورسام اومد عموحسامم خی...
2 آبان 1390

شیرین ترازعسل

                            بعد از گفتن اولین کلمه هایی مثل اقو اقو   ماما وبابا یک کلمه  خاله ریحانه یادت دادکه وقتی نباید کاریو انجام میدادی خیلی ناز انگشت اشارتوتکون میدادی ومیگفتی نه نه نه نه قربونت بشم                                                       وما میپرسیدیم! گل من کیه؟     الینا:من   همه کس من کیه؟   الینا :من عزیزمن کیه؟        الینا :م...
2 آبان 1390